loading...
LOVELY
mahboobe بازدید : 255 یکشنبه 07 آبان 1391 نظرات (1)


روزي روزگاري پادشاه جواني به نام آرتور بود که پادشاه سرزمين همسايه اش او را دستگير و زنداني کرد.پادشاه مي توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثير جواني آرتور و افکار و عقايدش قرار گرفت.

as

 

از اين رو، پادشاه براي آزادي وي شرطي گذاشت که مي بايست به سؤال بسيار مشکلي پاسخ دهد.
آرتور يک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بيابد.
سؤال اين بود: زنان واقعاً چه چيزي ميخواهند؟
اين سؤالي حتي اکثر مردم انديشمند و باهوش را نيز سرگشته و حيران مي نمود و براي آرتور جوان يک پرسش غيرقابل حل بود.
اما از آنجايي که پذيرش اين شرط بهتر از مردن بود، وي پيشنهاد پادشاه را براي يافتن جواب سؤال در مدت يک سال پذيرفت.

آرتور به سرزمين پادشاهي اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهي کرد:
از شاهزاده ها گرفته تا کشيش ها، از مردان خردمند، و حتي از دلقک هاي دربار…
او با همه صحبت کرد، اما هيچ کسي نتوانست پاسخ رضايت بخشي براي اين سؤال پيدا کند.
بسياري از مردم از وي خواستند تا با جادوگر پيري که به نظر مي آمد تنها کسي باشد که جواب اين سؤال را بداند، مشورت کند.
البته احتمال مي رفت دستمزد وي بسيار بالا باشد
وقتي که آخرين روز سال فرا رسيد، آرتور فکر کرد که چاره اي به جز مشورت با پيرزن جادوگر ندارد.
پيرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،
اما قبل از آن پير زن جادوگر مي خواست که با لُرد لنسلوت، نزديکترين دوست آرتور و نجيب زاده ترين دلاور و سلحشور آن سرزمين ازدواج کند!
آرتور از شنيدن اين درخواست بسيار وحشت زده شد.
پير زن جادوگر ؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط يک دندان داشت،
آرتورهرگز در سراسر زندگي اش با چنين موجود نفرت انگيزي روبرو نشده بود، از اينرو نپذيرفت تا دوستش را براي ازدواج با پيرزن جادوگر تحت فشار گذاشته و اورا مجبور کند چنين هزينه وحشتناکي را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت، از اين پيشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.

او گفت که هيچ از خودگذشتگي اي قابل مقايسه با نجات جان آرتور نيست.
از اين رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پيرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.
پاسخ پيرزن جادوگر اين بود:
” آنها مي خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگي کنند.
به عبارتي خود مسئول انتخاب نوع زندگي خودشان باشند”

همه مردم آن سرزمين فهميدند که پاسخ پيرزن جادوگر يک حقيقت واقعي را فاش کرده است
و جان آرتور به وي بخشيده خواهد شد، و همينطور هم شد. پادشاه همسايه،
آزادي آرتور را به وي هديه کرد و لنسلوت و پيرزن جادوگر يک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند
ماه عسل نزديک ميشد و لنسلوت خودش را براي يک تجربه وحشتناک آماده مي کرد،
در روز موعود با دلواپسي فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره اي منتظر او بود؟
زيباترين زني که به عمر خود ديده بود بر روي تخت منتظرش بود.
لنسلوت شگفت زده شد و پرسيد چه اتفاقي افتاده است؟
زن زيبا جواب داد: از آنجايي که لرد جوان با وي به عنوان پيرزني جادوگر با مهرباني رفتار کرده بود، از اين به بعد نيمي از شبانه روز مي تواند خودش را زيبا کند و نيمي ديگر همان زن وحشتناک و عليل باشد. سپس پيرزن جادوگر از وي پرسيد: ” کداميک را ترجيح مي دهد؟
زيبا در طي روز و زشت در طي شب، يا برعکس آن…؟”
لنسلوت در مخمصه اي که گير افتاده بود تعمقي کرد.
اگر زيبايي وي را در طي روز خواستار ميشد آنوقت مي توانست به دوستانش و ديگران،
همسر زيبايش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پير را داشته باشد!
يا آنکه در طي روز اين جادوگر مخوف و زشت را تحمل کند ولي در شب،
زني زيبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشي رابا وي بگذراند…
اگر شما يک مرد باشيد و اين مطلب را بخوانيد کداميک را انتخاب مي کنيد…
انتخاب شما کداميک خواهد بود؟
اگر شما يک زن باشيد که اين داستان را مي خواند، انتظار داريد مرد شما چه انتخابي داشته باشد؟
انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقيه داستان را بخوانيد در نظرات این داستان بنويسيد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آنچه لنسلوت انتخاب کرد اين بود…:
لنسلوت نجيب زاده و شريف، مي دانست که جادوگر قبلاً چه پاسخي به سؤال آرتور داده بود؛
از اين رو جواب داد که اين حق انتخاب را به خود او مي دهد تا خودش در اين مورد تصميم بگيرد.
با شنيدن اين پاسخ، پيرزن جادوگر اعلام کرد که براي هميشه و در همه اوقات زيبا خواهد ماند،
چرا که لنسلوت به اين مسئله که آن زن
بتواند خود مسئول انتخاب نوع زندگي خودش باشد،
احترام گذاشته بود..

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مینا در تاریخ 1391/08/09 و 10:44 دقیقه ارسال شده است

نمیدونم !
چه قدر جالب ، داستان قشنگی بود از نظر من قابل تحسینه.مرسی از وبلاگت با مطالب خوبتشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
به وب من خوش اومدید. اسم من محبوبه است عاشق همه تون. به سایتهای دیگمم بنامهای www.mahboobe.rozblog.com www.mahboobha.rozblog.com هم سر بزنید باتشکر lovely joon
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما راجع به این سایت چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 51
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 16
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 78
  • بازدید ماه : 139
  • بازدید سال : 789
  • بازدید کلی : 41,119