شبي از شبها، شاگردي در حال عبادت و تضرع وگريه و زاري بود. در همين حال مدتي گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالاي سرش ديد، که با تعجب و حيرت؛ او را، نظاره مي کند !
شبي از شبها، شاگردي در حال عبادت و تضرع وگريه و زاري بود. در همين حال مدتي گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالاي سرش ديد، که با تعجب و حيرت؛ او را، نظاره مي کند !